کيومرث اولين شخصيت داستانی است که در شاهنامه به کار رفته است و داستان کيومرث اولين داستان از زنجيره داستانهايی است که پی در پی هم میآيند. فردوسی نقطه شروع اولين داستانش را لحظه آمدن آفتاب بر برج حمل گذارده است.
داستان از بر شمردن خصلت های نيک و فرّ شاهنشهی کيومرث آغاز میشود.
همی تافت زو فرّ شاهنشهی
چو ماه دو هفته ز سرو سهی
برسم نماز آمدنديش پيش
و زو بر گرفتند آيين خويش
رشک آهرمن به کيومرث و تصميم به کشتن او آغاز انديشه نبرد است. آهرمن که از گرويدن مردم به کيومرث در رنج است تنها راه رهايي از رشک خود را کشتن کيومرث میبيند.
برشك اندر آهرمن بدسگال
همی رای زد تا بباليد بال
کيومرث از طريق سروش ايزدی از اين فتنه آگاه میشود.
يكايك بيامد خجسته سروش
يكايك بيامد خجسته سروش
بسان پری پلنگينه پوش
خبر به سيامک فرزندش رسيد. سيامک هم برای دفاع از پدر به جنگ ديو رفته و کشته میشود.
سخن چون بگوش سيامك رسيد
سخن چون بگوش سيامك رسيد
ز كردار بدخواه ديو پليد
دل شاه بچه بر آمد بجوش
دل شاه بچه بر آمد بجوش
سپاه انجمن كرد و بگشاد گوش
فكند آن تن شاهزاده بخاك
فكند آن تن شاهزاده بخاك
بچنگال كردش كمرگاه چاك
شاه نيز يک سال سوگواری میکند و پس از يک سال سروشی از آسمان از سوی ايزدی فرمان میآورد که زاری بس است. سپاهی فراهم آور و به جنگ ديوان شتاب. کيومرث هم به همراهی هوشنگ فرزند سيامک ديو را کشته و عمر خودش نيز پس از اين جنگ پايان میيابد. استاد در ابتدای داستان مدت پادشاهی کيومرث را سی سال مینويسد.
بگيتی درون سال سی شاه بود
بخوبی چو خورشيد بر گاه بود
کيومرث کيست؟
کيومرث از نظر لغوی به معنای زنده ميرا يا جان نيستی پذير است.
اولين بار اسم کيومرث در اوستا در يسنه هات 13 آمده است: فَرَوَشی گاو خوب کُنش و گيومرت اشون را میستايم. در هات 26 نيز پس از ستايش اهورامزدا, امشاسپندان و گوشورون, گيومرت را ستوده است و پس از او زرتشت را ستايش کرده است. در اوستا هنگام درود فرستادن به فروشیهای مردمان, همواره گفته میشود :"از گيومرت تا سوشيانت." (سوشيانت: آخرين آفريده اهورامزدا و واپسين موعود مزداپرستان.)
در تحليل اسطوره کيومرث میتوان گفت که او بيشتر به تخمه بزرگ مردمان در جهان میماند تا به انسان واقعی.
در بندهشن آمده است: کيومرثِ نخستين بشر را اهوره مزدا آفريد. او در مدت سی سال تنها در کوهساران به سر برد و در هنگام مرگ از صلب او نطفه ای خارج شده, به واسطه اشعه خورشيد تصفيه گرديد و در جوف خاک محفوظ بماند. پس از چهل سال از آن نطفه, گياهی به شکل دو شاخه ريباس به هم پيچيده در مهرماه و مهر روز از زمين بروييدند. پس از آن از شکل نباتی به صورت دو انسان تبديل يافتند که در قامت و چهره شبيه به همديگر بودند, يکی نر موسوم به مشی و ديگری ماده موسوم به مشيانه. پس از پنجاه سال, آن دو با همديگر ازدواج نمودند و بعد از انقضای مدت نه ماه از آنان يک جفت نر و ماده پا به عرصه ظهور نهادند. از اين يک جفت, هفت جفت پسر و دختر متولد شدند. يکی از آن هفت جفت موسوم بوده به سيامک و زنش موسوم بوده به نساک.
اما نگاه حکيم توس به اين اسطوره ها متفاوت است. فردوسی با شناختی که از فرهنگ کهن دارد شخصيتهايش را از ميان اساطير انتخاب میکند. او خوب می داند که چگونه اسطوره را در قالب شخصيت داستانی باور پذير کند. او برای شخصيت پردازی گاهی از صفات پی در پی استفاده میکند و گاهی با قرار دادن آنها در موقعيتی خاص و پر رنگ کردن حالاتشان, آنان را به ذهن نزديک میکند.
کيومرث از نظر لغوی به معنای زنده ميرا يا جان نيستی پذير است.
اولين بار اسم کيومرث در اوستا در يسنه هات 13 آمده است: فَرَوَشی گاو خوب کُنش و گيومرت اشون را میستايم. در هات 26 نيز پس از ستايش اهورامزدا, امشاسپندان و گوشورون, گيومرت را ستوده است و پس از او زرتشت را ستايش کرده است. در اوستا هنگام درود فرستادن به فروشیهای مردمان, همواره گفته میشود :"از گيومرت تا سوشيانت." (سوشيانت: آخرين آفريده اهورامزدا و واپسين موعود مزداپرستان.)
در تحليل اسطوره کيومرث میتوان گفت که او بيشتر به تخمه بزرگ مردمان در جهان میماند تا به انسان واقعی.
در بندهشن آمده است: کيومرثِ نخستين بشر را اهوره مزدا آفريد. او در مدت سی سال تنها در کوهساران به سر برد و در هنگام مرگ از صلب او نطفه ای خارج شده, به واسطه اشعه خورشيد تصفيه گرديد و در جوف خاک محفوظ بماند. پس از چهل سال از آن نطفه, گياهی به شکل دو شاخه ريباس به هم پيچيده در مهرماه و مهر روز از زمين بروييدند. پس از آن از شکل نباتی به صورت دو انسان تبديل يافتند که در قامت و چهره شبيه به همديگر بودند, يکی نر موسوم به مشی و ديگری ماده موسوم به مشيانه. پس از پنجاه سال, آن دو با همديگر ازدواج نمودند و بعد از انقضای مدت نه ماه از آنان يک جفت نر و ماده پا به عرصه ظهور نهادند. از اين يک جفت, هفت جفت پسر و دختر متولد شدند. يکی از آن هفت جفت موسوم بوده به سيامک و زنش موسوم بوده به نساک.
اما نگاه حکيم توس به اين اسطوره ها متفاوت است. فردوسی با شناختی که از فرهنگ کهن دارد شخصيتهايش را از ميان اساطير انتخاب میکند. او خوب می داند که چگونه اسطوره را در قالب شخصيت داستانی باور پذير کند. او برای شخصيت پردازی گاهی از صفات پی در پی استفاده میکند و گاهی با قرار دادن آنها در موقعيتی خاص و پر رنگ کردن حالاتشان, آنان را به ذهن نزديک میکند.
چو آگه شد از مرگ فرزند شاه
ز تيمار گيتی برو شد سياه
فرود آمد از تخت ويله كنان
فرود آمد از تخت ويله كنان
زنان بر سر و موی و رخ را كنان
او برای بيان داستانش سيامک را که بر اساس داستانهای اساطيری ايرانيان, نسل سوم از کيومرث بوده, در شخصيت فرزند او به جنگ با دشمنان پدر و آنان که از فرِّ او رشک میبردند میفرستد تا تراژدی مرگ فرزند در ابتدای شاهنامه آغاز گردد.همانطور که در ادامه شاهنامه میآيد اين تراژدیها با کشتن سهراب به دست پدر به اوج خود میرسد و يکی از زيباترين داستانهای زبان فارسی را پديد میآورد.
او برای بيان داستانش سيامک را که بر اساس داستانهای اساطيری ايرانيان, نسل سوم از کيومرث بوده, در شخصيت فرزند او به جنگ با دشمنان پدر و آنان که از فرِّ او رشک میبردند میفرستد تا تراژدی مرگ فرزند در ابتدای شاهنامه آغاز گردد.همانطور که در ادامه شاهنامه میآيد اين تراژدیها با کشتن سهراب به دست پدر به اوج خود میرسد و يکی از زيباترين داستانهای زبان فارسی را پديد میآورد.