پس از کيومرث نوه او هوشنگ که در اوستا با صفت پَرَذاتَ به معنای پيشداد آمدهاست پادشاه ايران زمين شد. پيشداديان در شاهنامه اولين سلسله شاهنشاهان ايرانیاند.
جهاندار هوشنگ با رای و داد
بجای نيا تاج بر سر نهاد
بگشت از برش چرخ سالی چهل
بگشت از برش چرخ سالی چهل
پر از هوش مغز و پر از رای دل
نام هوشنگ در اوستا برای نخستين بار در آبانيشت, کرده ششم آمدهاست:
هوشنگ پيشدادی در پای کوه البرز, صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند, او (اَرِدويسورآناهيتا-ايزد بانوی آبها) را پيشکش کرد.
و سپس از اين ايزدبانو خواستارشد: مرا اين کاميابی ارزانی دار که من بزرگترين شهريار همه کشورها شوم. و ايزدبانو او را کاميابی بخشيد.
هوشنگ پيشدادی در پای کوه البرز, صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند, او (اَرِدويسورآناهيتا-ايزد بانوی آبها) را پيشکش کرد.
و سپس از اين ايزدبانو خواستارشد: مرا اين کاميابی ارزانی دار که من بزرگترين شهريار همه کشورها شوم. و ايزدبانو او را کاميابی بخشيد.
چو بنشست بر جايگاه مهی
چنين گفت بر تخت شاهنشهی
که بر هفت کشور منم پادشاه
که بر هفت کشور منم پادشاه
بهر جای پيروز و فرمان روا
در اوستا در زامياد يشت (يشت نوزدهم) کرده چهارم آمده است:
[فر کيانی] که ديرزمانی از آن هوشنگ پيشدادی بود؛ چنان که بر هفت کشور شهرياری کرد.
در جغرافيای قديم، زمين را به هفت كشور يا هفت اقليم يا بوم تقسيم میكردند. اسامی اين كشورها عبارتند از: ارزه Arzah در شرق، سوه Sawah در غرب، فرددفش Fradadaf و ويددفش Widadaf در جنوب، ووروبرش Wrbar و ووروجوش Wrjar در شمال، خونيرس( خونيره) Xwanirah در مركز. كشور يا اقليم وسط، بهترين و آبادترين و كاملترين جای جهان است و ايران در آن جای دارد.
دوران پادشاهی هوشنگ در شاهنامه دوران کشف آهن است. بر همين اساس هوشنگ را همزمان با دوره آهن دانستهاند.
نخستين يكی گوهر آمد بچنگ
نخستين يكی گوهر آمد بچنگ
بآتش ز آهن جدا كرد سنگ
سَرِ مايه كرد آهن آبگون
سَرِ مايه كرد آهن آبگون
كزان سنگ خارا كشيدش برون
هوشنگ با کشف آهن و سپس کشف آتش, آهنگری را بنياد نهاد که در توسعه و رشد کشاورزی نقش شايستهای داشته است.
جشن سده مهمترين رخداد تاريخی دوران هوشنگ است. اين جشن در روز دهم بهمن ماه برگزار میشود و در آن آتش بسياری میافروزند.
جشن سده مهمترين رخداد تاريخی دوران هوشنگ است. اين جشن در روز دهم بهمن ماه برگزار میشود و در آن آتش بسياری میافروزند.
جشن سده
روزی هوشنگ همراه با اطرافيان خود برای شکار به کوه میرفت. ماری ديد که بر سنگی میرفت. سنگی برداشت تا مار را بزند, مار از جا بجست و سنگ بر سنگ خورد و از دل سنگ آتش آمد پديد:
نگه كرد هوشنگ با هوش و سنگ
روزی هوشنگ همراه با اطرافيان خود برای شکار به کوه میرفت. ماری ديد که بر سنگی میرفت. سنگی برداشت تا مار را بزند, مار از جا بجست و سنگ بر سنگ خورد و از دل سنگ آتش آمد پديد:
نگه كرد هوشنگ با هوش و سنگ
گرفتش يكی سنگ و شد تيز چنگ
بزور كيانی رهانيد دست
بزور كيانی رهانيد دست
جهان سوز مار از جهانجوی جست
بر آمد بسنگ گران سنگ خرد
بر آمد بسنگ گران سنگ خرد
همان و همين سنگ بشكست گرد
فروغی پديد آمد از هر دو سنگ
فروغی پديد آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار كشته و ليكن ز راز
نشد مار كشته و ليكن ز راز
ازين طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پيش جهان آفرين
جهاندار پيش جهان آفرين
نيايش همی كرد و خواند آفرين
كه او را فروغی چنين هديه داد
كه او را فروغی چنين هديه داد
همين آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغيست اين ايزدی
بگفتا فروغيست اين ايزدی
پرستيد بايد اگر بخردی
شب آمد بر افروخت آتش چو كوه
شب آمد بر افروخت آتش چو كوه
همان شاه در گرد او با گروه
يكی جشن كرد آن شب و باده خورد
يكی جشن كرد آن شب و باده خورد
سده نام آن جشن فرخنده كرد
ز هوشنگ ماند اين سده يادگار
ز هوشنگ ماند اين سده يادگار
بسی باد چون او دگر شهريار
كز آباد كردن جهان شاد كرد
كز آباد كردن جهان شاد كرد
جهانی بنيكی ازو ياد كرد
فردوسی در اينجا اين بيت را آورده است:
بگفتا فروغيست اين ايزدی
بگفتا فروغيست اين ايزدی
پرستيد بايد اگر بخردی
بيشتر آنان كه ايرانيان باستان را به آتش پرستی متهم كردهاند به اين بيت دست آويختهاند. حال آنكه بايد گفت اين برداشتی از سرِ ناآگاهی است. واژه پرستيدن در كنار معنای عبادت و نيايش به معنای خدمت كردن و پاسداری نيز بسيار بكار میرود و در اينجا نيز مراد معانی دومی است نه نخستين. و هوشنگ با اين دستور، در واقع فرمان به حراست از آتش داده تا خاموش نگردد و مردم از فوايد آن بهرهمند گردند. و اين معنی بطور نمايان در واژه پرستار جلوهگر است كه وظيفه او خدمت و مواظبت از بيمار است نه پرستش و عبادت او. و آخرين برهان بر اين كه منظور فردوسی از آوردن اين واژه رساندن معنای خدمت و پاسداری بوده نه عبادت، اين دو بيت میباشند:
نيارا همی بود آيين و كيش
پرستيدن ايزدی بود پيش
بدانگه بدی آتش خوبرنگ
چو مر تازيان است محراب سنگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر